تو آزمایشگاه الکترونیک درگیر بستن مدار یکی از گروهها بودم . طبق معمول هم دو سه نفر عقبتر نشسته بودند و بیخیال آزمایش با هم حرف میزدند . یکیشون میگفت چند وقت پیش بچه های یکی از فامیلامون پول جمع کردند و باباشون رو فرستادند سوریه . وقتی برگشته، دیدند به جای سوغاتی کلی بطری آب آورده . پرسیدند بابا اینا چیه ؟ بنده خدا با سادگی تموم گقته : آب زمزم ! ! !بچه هاش کف بر شده بودند . تا یه ساعت داشتند براش فرق مکه و سوریه رو توضیح میدادند .

+ نوشته شده در جمعه سیزدهم آذر ۱۳۹۴ ساعت 15:28 توسط عارفه داودی
|